 انگشترم را پس بده باشد، بسوزانم، ولي خاكسترم را پس بده! خاكستر لبخند هاي آخرم را پس بده تنها، خدا نام تو را حك كرده بر انگشترم انگشت هايم مال تو، انگشترم را پس بده آواره اي ديوانه ام، تو هر چه مي خواهي بكن اما دل آشفته ي غم پرورم را پس بده درهم شكسته كشتي ام را موج هاي سركشت آن تكه هاي كشتي بي لنگرم را پس بده من مانده ام با خاطرات تلخ و شيرينت، بيا تنها همين گلبرگ هاي پرپرم را پس بده ((روشن سليماني))
رقص ماهيان
نگاه كن كه برقصند ماهيان با من
بخند تا كه بخندند صد جهان با من
در انجماد تبسم در اين زمانه لال
بخوان ترانه اي از عشق يك دهان با من
اسير موجم و ساحل مرا نمي خواند
و جنگ مي كند از دور بادبان با من
غمت پرنده دريايي و دلم درياست
پرنده هاي سفيد از تو، آشيان با من
از آن زمان كه زمين نقش سرخ هستي خورد
نشسته چشم به راه تو آسمان با من
رهـا مـكـن دل آواره ي مـرا در بـاد
نمانده جز نفسي خسته همزبان با من
يكي شديم من و آتش و جنون و عطش
بيا و فصل جنون را بخوان، بخوان با من
بمان بهانه باران چشم هايم باش
كه تا هميشه بماند غمي جوان با من ((محمدعلي آبان))

بازيچه ي تقدير
در چشم هاي خيس تو تكثير شد دلم با يك نگاه خسته زمين گير شد دلم شايد خدا نخواست شماها يكي شويد بازيـچـه ي تـهـاجـم تـقـديـر شد دلم ايراد از او نبود كه دنيا وفا نداشت در زير بار حـادثـه هـا پير شد دلم هرچند كه به داده رضا داد، بعد از آن از هرچه بي تو بود دلش سير شد دلم تكرار داستان قديمي است، عشق تلخ افسوس سالهاست به زنجير شد دلم... ((مريم زارع))
نظرات شما عزیزان:
|